زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد، لاله زار، کنایه از رخ و گونۀ معشوق، برای مثال بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان (فرخی - ۲۵۲) . گاه به ضرورت شعری لاله ستان خوانده می شود
زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد، لاله زار، کنایه از رخ و گونۀ معشوق، برای مِثال بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان (فرخی - ۲۵۲) . گاه به ضرورت شعری لاله سِتان خوانده می شود
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، آذرگون، آلاله، آذریون، لالۀ نعمانی، لاله
شَقایِق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شَقایِقُ النُّعمان، اَلالِه، لالِۀ حَمرا، شَقایِقِ نُعمان، آذَرگون، آلالِه، آذَرْیون، لالِۀ نُعمانی، لالِه
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 30 تن شیعه و حنفی هستند و بزبان فارسی سخن میگویند. شغل مردم زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 30 تن شیعه و حنفی هستند و بزبان فارسی سخن میگویند. شغل مردم زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، در 38 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 35 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 254 تن شیعه هستند و بترکی و کردی سخن میگویند. آب آن از رود اترک، و محصول آن غلات و انگور، و شغل مردم زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، در 38 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 35 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 254 تن شیعه هستند و بترکی و کردی سخن میگویند. آب آن از رود اترک، و محصول آن غلات و انگور، و شغل مردم زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
سله و سبدی باشد که زنان پنبۀ رشته و ریسمان رشته شده را در آن گذارند. (برهان) (آنندراج). قفّه، کدوی خشک میان تهی که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب). عرناس، جای پاغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). عرناسه. (مهذب الاسماء). کلادان، صندوق قماش که جوف آن امتعه می گذارند و از جایی بجایی میبرند. (از شعوری ج 2 ورق 251 ب)
سله و سبدی باشد که زنان پنبۀ رشته و ریسمان رشته شده را در آن گذارند. (برهان) (آنندراج). قَفَّه، کدوی خشک میان تهی که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب). عرناس، جای پاغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). عرناسه. (مهذب الاسماء). کلادان، صندوق قماش که جوف آن امتعه می گذارند و از جایی بجایی میبرند. (از شعوری ج 2 ورق 251 ب)
لالستان. لاله زار. جای بسیار روئیدن لاله: سروبنان کنده و گلشن خراب لاله ستان خشک و شکسته چمن. کسائی. بت من آن به دو رخ چون شکفته لاله ستان چو دید روی مرا روی خویش کرد نهان. فرخی. چو می به گونۀ یاقوت شد هوا بستد پیاله های عقیقی ز دست لاله ستان. فرخی. هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان. فرخی. ابر سیاه چون حبشی دایه ای شده ست باران چو شیر و لاله ستان کودکی به شیر. منوچهری. جان را نشنیدم که بود رنگ ولی جانش همرنگ یکی لاله که در لاله ستانست. منوچهری. گذری گیر از آن پس به سوی لاله ستان طوطیان بین همه منقار به پر خفته ستان. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 194). گیادانه بگشاد و بنوشت برگ به لاله ستان اندرافتاد مرگ. نظامی. تو خود مطالعۀ باغ و بوستان نکنی که بوستان بهاری و باغ لاله ستان. سعدی
لالستان. لاله زار. جای بسیار روئیدن لاله: سروبنان کنده و گلشن خراب لاله ستان خشک و شکسته چمن. کسائی. بت من آن به دو رخ چون شکفته لاله ستان چو دید روی مرا روی خویش کرد نهان. فرخی. چو می به گونۀ یاقوت شد هوا بستد پیاله های عقیقی ز دست لاله ستان. فرخی. هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان. فرخی. ابر سیاه چون حبشی دایه ای شده ست باران چو شیر و لاله ستان کودکی به شیر. منوچهری. جان را نشنیدم که بود رنگ ولی جانش همرنگ یکی لاله که در لاله ستانست. منوچهری. گذری گیر از آن پس به سوی لاله ستان طوطیان بین همه منقار به پر خفته ستان. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 194). گیادانه بگشاد و بنوشت برگ به لاله ستان اندرافتاد مرگ. نظامی. تو خود مطالعۀ باغ و بوستان نکنی که بوستان بهاری و باغ لاله ستان. سعدی
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ: درو دشتها شدهمه لاله گون به دشت و بیابان همی رفت خون. دقیقی. اگر در نبرد من آید کنون بپوشانمش جوشن لاله گون. فردوسی. زمین لاله گون شد هوا نیلگون برآمد همی موج دریای خون. فردوسی. به جنبش درآمد دو دریای خون شد ازموج آن خون زمین لاله گون. فردوسی. برآنگونه رفتم ز گلزریون که شد لاله گون آب جیحون ز خون. فردوسی. رخ لاله گون گشت برسان ماه چو کافور شد رنگ ریش سیاه. فردوسی. باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار. فرخی. زنم تیغ چندانکه از جوش خون رخ قیرگون شب، کنم لاله گون. اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف). بیمار گشت و زار نگارین من ز درد چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون. سوزنی. جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد تازعفران گونۀ من لاله گون شود. سعدی. حسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد. حافظ
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ: درو دشتها شدهمه لاله گون به دشت و بیابان همی رفت خون. دقیقی. اگر در نبرد من آید کنون بپوشانمش جوشن لاله گون. فردوسی. زمین لاله گون شد هوا نیلگون برآمد همی موج دریای خون. فردوسی. به جنبش درآمد دو دریای خون شد ازموج آن خون زمین لاله گون. فردوسی. برآنگونه رفتم ز گلزریون که شد لاله گون آب جیحون ز خون. فردوسی. رخ لاله گون گشت برسان ماه چو کافور شد رنگ ریش سیاه. فردوسی. باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار. فرخی. زنم تیغ چندانکه از جوش خون رخ قیرگون شب، کنم لاله گون. اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف). بیمار گشت و زار نگارین من ز درد چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون. سوزنی. جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد تازعفران گونۀ من لاله گون شود. سعدی. حسن تو همیشه در فزون باد رویت همه ساله لاله گون باد. حافظ
لاله زار: هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان، رخسار: بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان. (فرخی. چا. د. 252)
لاله زار: هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان، رخسار: بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان. (فرخی. چا. د. 252)