جدول جو
جدول جو

معنی لاله سان - جستجوی لغت در جدول جو

لاله سان(لَ / لِ)
مانند لاله. شبیه به لاله
لغت نامه دهخدا
لاله سان
مانند لاله لاله وش
تصویری از لاله سان
تصویر لاله سان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لاله زار
تصویر لاله زار
(دخترانه)
زمینی که در آن لاله فراوان روییده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لاله زار
تصویر لاله زار
جایی که گل لاله فراوان روییده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله ستان
تصویر لاله ستان
زمینی که در آن گل لاله فراوان روییده باشد، لاله زار، کنایه از رخ و گونۀ معشوق، برای مثال بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان / همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان (فرخی - ۲۵۲) . گاه به ضرورت شعری لاله ستان خوانده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله گون
تصویر لاله گون
به رنگ گل لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سار
تصویر لاله سار
مرغی خوش آواز، برای مثال پراگنده با مشک دم سنگ خوار / خروشان به هم شارک و لاله سار (خطیری - شاعران بی دیوان - ۲۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سبدی که زنان گلوله های پنبه و نخ های ریسیده را در آن می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله سرخ
تصویر لاله سرخ
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، شقایق النّعمان، الاله، لالۀ حمرا، شقایق نعمان، آذرگون، آلاله، آذریون، لالۀ نعمانی، لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله فام
تصویر لاله فام
لاله گون، به رنگ لاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لاله وشان
تصویر لاله وشان
تیره ای از جانوران دریایی که بدن آن ها مانند گل لاله است، کرینوئید. نوعی از آن را لالۀ دریایی می گویند
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لاه رَ)
دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، در 17 هزارگزی شمال خاوری تربت جام. جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 30 تن شیعه و حنفی هستند و بزبان فارسی سخن میگویند. شغل مردم زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، در 38 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 35 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 254 تن شیعه هستند و بترکی و کردی سخن میگویند. آب آن از رود اترک، و محصول آن غلات و انگور، و شغل مردم زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ یِ شِ نَ/ نُو)
کشت کننده لاله:
به کارزار به کاریز خون گشادن چشم
بنفشۀ سمن آمیغ لاله کار تو باد.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
سله و سبدی باشد که زنان پنبۀ رشته و ریسمان رشته شده را در آن گذارند. (برهان) (آنندراج). قفّه، کدوی خشک میان تهی که در وی زنان پنبه نهند. (منتهی الارب). عرناس، جای پاغندۀ پنبه زنان. (منتهی الارب). عرناسه. (مهذب الاسماء). کلادان، صندوق قماش که جوف آن امتعه می گذارند و از جایی بجایی میبرند. (از شعوری ج 2 ورق 251 ب)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
نام مرغی است خوش آواز. (برهان) :
پراکنده بی مشک دم سنگ خوار
خروشان به هم شارک و لاله سار.
خطیری
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ سِ)
لالستان. لاله زار. جای بسیار روئیدن لاله:
سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن.
کسائی.
بت من آن به دو رخ چون شکفته لاله ستان
چو دید روی مرا روی خویش کرد نهان.
فرخی.
چو می به گونۀ یاقوت شد هوا بستد
پیاله های عقیقی ز دست لاله ستان.
فرخی.
هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان
که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان.
فرخی.
ابر سیاه چون حبشی دایه ای شده ست
باران چو شیر و لاله ستان کودکی به شیر.
منوچهری.
جان را نشنیدم که بود رنگ ولی جانش
همرنگ یکی لاله که در لاله ستانست.
منوچهری.
گذری گیر از آن پس به سوی لاله ستان
طوطیان بین همه منقار به پر خفته ستان.
منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 194).
گیادانه بگشاد و بنوشت برگ
به لاله ستان اندرافتاد مرگ.
نظامی.
تو خود مطالعۀ باغ و بوستان نکنی
که بوستان بهاری و باغ لاله ستان.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(لِ وَ)
قریه ای است به پنج فرسنگی میانۀ جنوب و مشرق اسپاس. (فارس نامۀ ناصری). دهی در دهستان حسن آباد بخش مرکزی شهرستان آباده. واقع در 66 هزارگزی جنوب اقلید. کنار راه فرعی اقلید به آسپاس و احمدآباد و ده بید. جلگه. سردسیر و مالاریائی. دارای 156 تن سکنۀ شیعه، فارسی و لری زبان. آب آن از قنات. محصول آنها غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مانند لاله. لاله فام. دارای رنگ لاله. سرخ:
درو دشتها شدهمه لاله گون
به دشت و بیابان همی رفت خون.
دقیقی.
اگر در نبرد من آید کنون
بپوشانمش جوشن لاله گون.
فردوسی.
زمین لاله گون شد هوا نیلگون
برآمد همی موج دریای خون.
فردوسی.
به جنبش درآمد دو دریای خون
شد ازموج آن خون زمین لاله گون.
فردوسی.
برآنگونه رفتم ز گلزریون
که شد لاله گون آب جیحون ز خون.
فردوسی.
رخ لاله گون گشت برسان ماه
چو کافور شد رنگ ریش سیاه.
فردوسی.
باغ گردد گل پرست و راغ گردد لاله گون
باد گردد مشگبوی و ابر مرواریدبار.
فرخی.
زنم تیغ چندانکه از جوش خون
رخ قیرگون شب، کنم لاله گون.
اسدی (گرشاسب نامه ص 186 نسخۀ مؤلف).
بیمار گشت و زار نگارین من ز درد
چون زعفرانش گشت رخ لعل لاله گون.
سوزنی.
جز دیده هیچ دوست ندیدم که سعی کرد
تازعفران گونۀ من لاله گون شود.
سعدی.
حسن تو همیشه در فزون باد
رویت همه ساله لاله گون باد.
حافظ
لغت نامه دهخدا
جمع لاله رخ، دارای رخانی سرخ و لطیف چون لاله: هم بت زنجیر جعدی هم بت زنجیر زلف هم بت لاله جبینی هم بت لاله رخان. (منوچهری. د. 225)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله ساز
تصویر لوله ساز
آنکه لوله سازد
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که در آن لاله بسیار کاشته باشند لاله ستان: عرصه روزگار از خون کشتگان لاله زارشد. جای روئیدن، لاله بسیار، لالستان
فرهنگ لغت هوشیار
زلف فروهشته که بر چهره نیکوان با هتزاز در آید: گرد لشکر فرو فشاند همی زان سمن زلفکان لاله سپر. (فرخخ لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
غلامی که شرم وی را بریده باشند خواجه سرا خصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله فام
تصویر لاله فام
لاله رنگ لاله وش
فرهنگ لغت هوشیار
کارنده لاله کشت کننده لاله: بکار زار بکاریز خون گشادن چشم بنفشه سمن آمیغ لاله کار تو باد، (سوزنی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
برنگ لاله لاله فام لاله وش: حسن تو همیشه در فزون باد، رویت همه ساله لاله گون باد، (حافظ. 73)
فرهنگ لغت هوشیار
تضرع کننده زاری کننده: بره پیش مهراج باز آمدند بپوزش همه لابه ساز آمدند. (گرشا. لغ)، درخواست کننده، متملق چاپلوس، فریبنده مکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاله دان
تصویر گاله دان
سله ای که زنان در آن گاله و ریسمان نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاله دان
تصویر کاله دان
سله و سبدی که زنان پنبه رشتنی و ریسمان رشته شده را در آن گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است خوش آواز و سر سرخ: پراکنده با مشکدم سنگخوار خروشان بهم شارک و لاله سار. (خطیری یا اسدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
لاله زار: هم از سعادت و اقبال بود و بخت جوان که دل نبستم بر گلستان و لاله ستان، رخسار: بنفشه زلف من آن آفتاب ترکستان همی بنفشه پدید آرد از دو لاله ستان. (فرخی. چا. د. 252)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله فشان
تصویر لاله فشان
آنکه گل لاله بیفشاند. افشاندن گل لاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاله سرا
تصویر لاله سرا
((~. سَ))
غلامی که شرم وی را بریده باشند، خواجه سرا، خصی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لاله زار
تصویر لاله زار
زمینی که در آن لاله بسیار روییده است
فرهنگ فارسی معین